بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
فاضل نظری
غزل خدا
چه شبی است! چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام.
میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد.
هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید.
چه میدانم؟ خداست که دارد یک ریز، غزل میسراید؛
غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش.
هر قطرهی این باران، کلمهای از آن سرودهاست.
دکتر شریعتی
در Malachi آیه 3:3 آمده است:
« او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست »
این
آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها
نمیدانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی میتواند
داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش
نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین
برساند.
از اینجاها خواهم رفت,شاید به ییلاق,زادگاه مادر بزرگم,اینجا همه از عشق میدانند و دل میشکنند,دیوانه شدم خدا,کی به کی علاقه دارد؟
کیا اینجا عاشقند؟؟؟؟
همه تنهااااااااااااااااااااااااااا
همه عاقل!!
حرفها بوی خیس باران لب ایوان میدهد,تر و تازه,انگار از دل من خبر دارند و تازه با من درد دل کرده و رازم را فاش میکنند...
عشق امروز از ذهنم فارغ شد,ذهن من آبستن نگاه او بود ولی عشق را سقط کردم
,او مرا ترک کرد,چگونه به شعرها و دیوانم نبودنش را بفهمانم,مرا
نگویید,نخوانید دیوانه,من همسایه جنون زده ای دارم در یک قدمی,شاید امیدی
باشد,دستی نگذارد تا قربانی شوم,من به این خیال لب پنجره ی احساسم
میشینم...