-
بی قرار توام
جمعه 21 تیرماه سال 1398 13:14
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق وسکوت تو جواب همه...
-
نبودن
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 13:20
لغت نامه های دنیا را باید آتش زد جلوی واژه " نبودن " نوشته اند: " عدم حضور شخصی یا چیزی " همین ...!؟ چقدر " نبودن تو را " ساده فرض میکنن
-
غزل خدا
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1392 20:03
غزل خدا چه شبی است! چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی، گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام. میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد. هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید. چه میدانم؟ خداست که دارد یک ریز، غزل میسراید؛ غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش. هر قطرهی این باران، کلمهای از...
-
نکته ای از انجیل
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 10:04
در Malachi آیه 3:3 آمده است: « او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست » این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمیدانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی میتواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه...
-
از اینجاها خواهم رفت
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 07:17
از اینجاها خواهم رفت,شاید به ییلاق,زادگاه مادر بزرگم,اینجا همه از عشق میدانند و دل میشکنند,دیوانه شدم خدا,کی به کی علاقه دارد؟ کیا اینجا عاشقند؟؟؟؟ همه تنهااااااااااااااااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! همه عاقل!! حرفها بوی خیس باران لب ایوان میدهد,تر و تازه,انگار از دل من خبر دارند و تازه با من درد دل کرده و...
-
من و تو....
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 19:37
من و تو.... همان آدم و حوای مدرنیم!!! که دلمان می خواهد... شریک شویم با هم... در خوردن یک سیب... حتی اگر رانده شویم از اینجا!!!!
-
" تـــو "
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 19:37
" تـــو " دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ، کلمه ی کـــوتاهی کـــــ ـــ ـه برای گفتنش .. جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و ناتمـــــ ــــ ــام ماند ...
-
شعر تو
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 19:36
من تو را نمی سرایم !.. تو ... خودت در واژه ها می نشینی ..! خودت قلم را وسوسه می کنی !! و شعر را بیدار می کنی !!
-
ناله دل
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 23:01
سخــت است ببـــازی تمــــامــــ احـساس پاکـت را و هنــــوز نفهمـیده باشی اصلــــا دوستـــت داشــت ؟؟؟!!
-
دلخــوشــم
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 23:00
هنــوز دلخــوشــم بــه " خــــــدا نگهــــدارت " اگـر نمـی خـواستـی بـرگـردی اصـراری نبـود کـه "خــــــدا مـرا نگـه دارد"
-
خودم
جمعه 6 مردادماه سال 1391 12:36
هیچکس با خودِ من دوست نشد و خودم باخودِ تنهایِِِِ خودم دوست شدم...
-
حکایت من
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 18:01
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت … دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت … حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد … زخم داشت و ننالید… گریه کرد ؛ اما اشک نریخت … حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست ! حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود … !!.!!
-
دلتنگی ...
جمعه 30 تیرماه سال 1391 10:25
کاش هفت ساله بودم روی نیمکت چوبی می نشستم باصدای تو دیکته می نوشتم تو می گفتی بنویس دلتنگی من آن را اشتباه می نگاشتم اخمی بر چهره می نشاندی و من به جبران دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
-
همینکه در آغوش ِ تو اکران شوم کافی ست
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 09:50
تمام نقش هایم را کنار می گذارم ...... همینکه در آغوش ِ تو اکران شوم کافی ست باور کن .... این کلاغ ها / هیچ کدام از لب هایت را... به انتهای قصه نمی رساند که از هزار و یک شب ِ بی کسی بگویی گوشه بگیــــر / از دامنت ، به همین دست هایی که تا می توانست از تو نوشت و از شانه هایت / به هیچ کدام از فرشته ...
-
کــــ ـــلافـــه ام!
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 18:45
کــــ ـــلافـــه ام! درست شبیه زمانی که مـ ـــادرم نمیتوانست سوزن نخ کند!
-
اگر تو بروی
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 21:12
اگر تو بروی اگر در این روز بهار بروی که شاید خورشید را هم با خود ببری و تمامی پرندگانی راکه در آسمان بهار پرواز می کردند و عشق تازه مان وقلب هایمان را که در اوج بودند وقتی که روز جوان بود و شب طولانی و ماه به خاطر آواز پرندگان شب ثابت می ایستاد اگر تو بروی.... اگر تو بروی .... اگر تو بروی........... اما اگر تو بمانی...
-
سیگار
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 21:09
سیگارت که تمام شد این بار، بیندازش روی خاطراتم کبریت لازم نیست اندک آتشی همه چیز را خاکستر می کند....
-
روز پدر مبارک
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 14:35
-
صدای باران
جمعه 5 خردادماه سال 1391 20:03
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛ نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم ...
-
ایستگاه خدا....
جمعه 5 خردادماه سال 1391 14:31
قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت : مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟ کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟ قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود ....
-
به نام او که فانوس عشق را در ظلمت قلبم جای داد....
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 23:11
خدایا! حرف دلم سنگین و دلم کم طاقت..... شکستنم را می بینی و سکوت اختیار کردی..... فریاد بی صدایم را..... بغض گلویم را..... و باز سکوت....... چه رازیسا در این سکوت بی پایان......؟؟!!؟؟ خدایا! خسته و دل شکسته شدم..... آسمانت را جستم شاید برایم پناهی باشد..... اما آسمانت هم برایم غرشی کرد و گریست...... و باز در پی جایی...
-
خدایا ممنونم.....
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 22:19
بغضم را به آسمان سپردم خدا به خیر کند باران امشب را..........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 22:05
و سکوت می کنی فریاد زمانم را نمی شنوی ! یک روز من سکوت خواهم کرد ! تو آن روز برای اولین بار مفهوم " دیر شدن " را خواهی فهمید ! حسین پناهی
-
خیال خام
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 23:48
دلم درد می کند . انگار خام بودند خیال هایی که به خوردم داده بودی
-
احساس من...
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 23:48
شیشه نازک ا حساس مرا دست نزن ! چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!! آن که میگفت که احساس مرا می فهمد … کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
-
نیمکت تنهاییم...
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 23:44
روی نیمکت تنهاییم نشستم وبه یاد آوردم تمام لحظه های با تو بودن را از طلوع آشنایی تا غروب روز جدایی و افسوس کنان گریستم رهگذران از کنارم گذشتند آنها نیز مثل تو به اشکهایم خندیدند یکی گفت طفلکی تنهاست راست میگفت که من تنهایم چون تو در کنارم بودی اما فکرت به دنبال دیگری و این تنهاییست تمام هستی ام را فدایت کردم اما با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 15:35
آنقدر پیش این و آن از خوبی هایت تعریف کرده بودم که وقتی سراغت را می گیرند شرم دارم بگویم (( تـــــــــــنـــهایم گــــداشــــت ))
-
من او را ندارم.
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 14:57
-
خـــــدا
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 22:42
خـــــدا تنها روزنه ی امید ی است که هیچگاه بسته نمیشود..... تنها کسی است که میتوان با دهان بسته هم صدای ش کرد با پای شکسته هم سراغش رفت تنها خریدار ی است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند ... وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید وقتی تنها شدی محرمت میشود و... تنها سلطانی است که دلش با...
-
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نو
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 21:34